میراندا
Miranda
تاریخ تولد
تاریخ مرگ
مکان مرگ
وابسته به
پیشه
جنسیت
اولین نمایش
صداگذاری
مدل
میراندا (Miranda) دانشمندی بود كه بیشتر به عنوان یک كشیش و رهبر معنوی در یک روستای كوهستانی در اروپای شرقی فعالیت میكرد. او برای پیروان خود با عنوان «مادر» شناخته میشود.
او که به خاطر از دست دادن دخترش اوا به واسطهی آنفلوانزای اسپانیایی دلسرد شده بود، شروع به انجام آزمایشاتی غیرانسانی با مولد بر روی خود و روستاییان کرد، به این امید که یک میزبان مناسب برای احیای فرزند فقدیش پیدا کند.
او همچنین معلم آزول ای. اسپنسر، یکی از بنیانگذاران شرکت آمبرلا بود. اسپنسر با الهام گرفتن از میراندا به دنبال دستیابی به تکامل انسان بود و از همین رو میراندا به طور غیرمستقیم در بیشتر وقایع مجموعه نقش داشته است.
پیشزمینه
دکتر میراندا در اواخر قرن نوزدهم در منطقهای کوهستانی از اروپای شرقی متولد شد. او در ژوئن ۱۹۰۹ مادر اوا شد اما در آگوست سال ۱۹۱۹ به خاطر آنفولانزای اسپانیایی دخترش را از دست داد.
کشف مولد و چهار خانواده
میراندا در سوگ مرگ دخترش به غاری در شمال روستا رفت و قصد داشت که در آنجا بمیرد تا دوباره به دخترش بپیوندد. او پس از مدتی در آنجا یک قارچ ابر-ارگانیسم به نام ریشه قارچ را کشف کرد که به آن مگامایسکت نیز گفته میشود. او پس از آلوده شدن به این قارچ خاطرات مردگانی که با این ارگانیسم تماس پیدا کرده بودند را به دست آورد.
میراندا با افزایش هوشمندی خود به روستا بازگشت و مدتی بعد شروع به استفاده از ریشه قارچ و کپک آن (مولد) کرد تا هزاران روستایی را برای آزمایشهای خود تحت کنترل بگیرد. از آن پس او با عنوان «مادر میراندا» به نمادی از ایمان روستا و به شخصیتی خدایی تبدیل شد. در همین حال او در جامعه در فرم یک پیرزن ملقب به «ساحره» ظاهر میشد که فردی دیوانه بود.
او با استفاده از نفوذ خود به عنوان خدای دهکده، به طور مخفیانه دیگران را با انگل کادو (Cadou) آلوده کرد، انگلی که از طریق ترکیب کپک ریشه قارچ و نماتدهای انگلی ایجاد شده بود. هدف او از این آزمایش یافتن گزینهای مناسب برای میزبانی اوا بود. نتایج اولیه ناموفق بود زیرا بیشتر افراد به لایکن تبدیل میشدند. سرانجام او با چهار نفر روبرو شد - آلچینا دیمیترسکو، دونا بنوینتو، سالواتوره مورو و کارل هایزنبرگ - که این افراد با موفقیت با انگل پیوند خوردند. هر آزمایش منجر به جهشهای منحصر به فرد در آنها شد، با این حال میراندا معتقد بود که این چهار نفر هم به عنوان یک میزبان بالقوه اوا مناسب نیستند. این افراد سرانجام به عنوان ارباب چهار خانواده به میراندا خدمت کردند و او را در آزمایشهای بعدی یاری کردند. سرانجام کلیسایی به عنوان عبادتگاه میراندا و چهار ارباب در این روستا ساخته شد.
جهش ناشی از قرار گرفتن در معرض ریشه قارچ باعث شده بود تا میراندا تقریبا به فردی جاودانه تبدیل شود. این موضوع را میتوان از عمر او که در زمان ربودن شدن رزماری بیش از صد سال بود، یافت.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، او با اسپنسر جوان ملاقات کرد، کسی در هوای برفی اروپای شرقی در نزدیکی روستا گم شده بود. میراندا به معلم او تبدیل شد و پس از اختلاف نظر او و اسپنسر در مورد ماهیت و هدف تحقیق سلاح بیو-ارگانیک، این دو به صورت دوستانه از یکدیگر جدا شدند. اسپنسر در آن زمان از نمادی که در یکی از غارها دیده بود به عنوان نماد شرکت خود یعنی آمبرلا استفاده کرد.
کانکشنز
سالها بعد، یک سندیکای جنایی به نام کانکشنز به او مراجعه کرد و میراندا کمکهایی را به آنها ارائه کرد. او مولد و DNA اوا را به آنها داد که این سازمان از آن در جهت ساخت یک سلاح بیو-ارگانیک به نام اولین استفاده کرد. میراندا با وجود مشارکت مستقیم در خلق اولین، اما همچنان او را نیز میزبان نامناسبی برای اوا میدانست.
سه سال پس از انهدام اولین در حادثه بیکرها، کانکشنز میراندا را از وجود فرزند ایتن و میا وینترز به نام رزماری آگاه کرد. میراندا شروع به کشیدن نقشهای برای ربودن این کودک کرد و معتقد بود که سرانجام حامل مناسبی برای تولد دوباره دخترش پیدا کرده است. با این حال مشارکت میراندا در کانکشنز باعث شد که او در طول سه سال بعدی توسط کریس ردفیلد، کاپیتان سازمان BSAA مورد تحقیق قرار بگیرد.